انسان همه اندیشه است و افکاری که ماحصل همان اندیشه است.        چگونه میتوان خود را بری از چیزی دانست که لحظه ای   نیز اندیشه از آن فارغ نیست ؟      چگونه میتوان خود را بی نیاز جلوه داد  آن زمان که همه افکار انسان در پی نیازمندی وجودش در حرکت اند ؟        سالها به  دنبال آن بوده ام که خود را رها سازم ، از قید ها و بند ها و نیازهای این جهانی،    اما اکنون که به خوبی می اندیشم در می یابم که همه آن سالها تلاشی بوده اند در جهت  آرام نمودن و کنترل دست و پیام در حرکت به سوی آن نیازها و اما فکر که مهمترین و  اصلیترین کانون همه آن حرکت ها و نیاز هاست همچنان کار خودش را میکند.        پس آن همه احساس بی  نیازی حاصل عملی پوچ بوده است ، اما به واقع نه خیلی هم پوچ نبوده است ، چون خود  حداقل تمرینی بوده است و شاید همین دریافت امروزم  مبتنی بر ظهور این واقیت که  افکارم هنوز رها نیستند حاصل همین چالش میان اندیشه و رفتارم است و این خود نیز  حرکتی است رو به کمال.      برای یافتن حقیقت و پذیرفتن  آن  تنها چیزی که در عین  اهمیت خیلی هم جائی ندارد زمان است.     آری زمان ، زمان آنچنان مهم است که حتی لحظه ای را نیز بایستی دریابید و آن را نباخت.      در آن  سو مهم رسیدن به حقیقت است و جستجوگری  و مهم رسیدن به حقیقت به کمال واقعی آن است و نه کی رسیدن  که به قول حافظ : حافظا روز اجل گر به کف آری  جامی         یک سر از کوی خرابات برندت به بهشت.       دریافت ناتوانی اندیشه ام  از رهائی خود ما حاصل رنج و چالشی است طولانی ، اما باز خوشحالم که این واقیت از  روی خود پرده برداشت و سیاهی و ناتوانی افکار و اندیشه هایم بر من رسوا شد ، این خود به معنای پیروزی است و ابتدای راهی بس طولانی  در جهت ساختن آن ذهن آشفته و پریشان.      اکنون لااقل میدانم در کجای این جریان  قرار گرفته ام و بایستی به کدام جهت حرکت کنم.         پیدائی سوی حرکتم خود به  معنای امید است و راهی برای پیمودن که این خود معنای زندگی است در کمال خود.        و باز راهی دیگر و چالشی و مبارزه ای دیگر در پیش رو و این بار نه حریفی است چون دل  که اندیشه است و هزار توی افکاری گسیخته و لجوج .      چه سالهائی که تلاش کردم  بررهائی دل و چه خون دل ها خوردم و سرخوش از رهائی آن،    اما آن پایان توهمی بیش نبود که قرار نیست آدمی را، قراری  در این دنیا.       باز هم راهی دشوار به پیش روست و تلاشی بر فهماندن معنای بی  نیازی به افکار و اندیشه هایم .....خدا یا باز هم مثل همیشه امیدم به یاری  توست.                                ۲۳/۱۲/۸۹ 
 
 
No comments:
Post a Comment