Sunday, April 24, 2005

تنها صداست که میماند . نه ببخشید تنها صاحب صداست که میتواند بماند و نمایان شود .
انسانها خسته تر از همیشگی پوسیده شان در جستجوی خود های فراموش شده و دست نیاقتنی شان در وجود دیگران اند . گوشهانیستند که میشنوند و اصلا مهم نیست چیزی که میشنوی حتی حواس دیگر نیز چندان اهمیتی ندارند . اما چشم این وسط یه چیز دیگر است . حتی میتواند گوش باشد میتواند قلب باشد و ......امان از این چشم با این همه توانائی . کمتر حسی را در انسانها دیده ام که فعال باشد جز چشم و بینائی و کمتر چشمی را دیده ام که صادق باشد و یا حداقل وظیفه اش را که دیدن است به درستی انجام دهد و بتواند ببیند . ای کاش انسانها به بقیه حواس خود هم کمی می پرداختند .
**********************************
Only the voice remains forever.
No I am sorry, just the owner of voice remains and to be showed.
Humans are more tired of their rotten eternal bodies search for their forgettable and remote internal part of self in the others,
There aren’t ears which hear the voice,
Even other senses aren’t much important,
But eyes are another things which can be important,
It can be heart or ears …………
But eyes with all of their abilities.!!!!!
I have seen the less sense in human to be much active such as eyes and sense of sight,
But I saw the fewer eyes to be truthful and honest and at least do its duty right by seeing and can see everything.
I wish people take care to their other senses, just a little.

photo : mohamad tajeran Posted by Hello

Monday, April 11, 2005

جستجو کردن , شناختن و حرکت کردن .حرکتی مدام در جریان زندگی و تو ناگزیری از آموختن و تجربه کردن .
تجربه تو از آن توست و تجربه من مال من .
همیشه جستجو کرده ام , راهم را و مکان امن درونم را و در این راه بسیار خطا کرده ام .هنوز خستگی به جا مانده از اشتباهات بر دوشم است , هنوز بازتاب خطاهایم مرا به چالش میکشاند .
من ناگذیر بودم از خطا کردن که در حال آموختنم .شرمسار نیستم از خطا هایم اما نگرانم .....نگرانم از اینکه خطاهای من مال من نبود و بازتابشان دیگران را هم فرسوده است و من غمگینم از رنجی که بر آنان روا داشته ام
ناتوانم ....ناتوانم از جبران آن رنج . چگونه میتوانم لحظات سخت و رنج آوری را که بر دیگران تحمیل کرده ام جبران کنم .
تنها باری که بر دوش میکشم بار این رنج است و چه قدر سنگین است .
*********************
Looking for something, knowing and moving,
Constant movement in the flowing of your life.
You have to learn and have experience about everything.
Your experience is for you and my experience is for me.
I always search for my way and my inner security part of myself
And I make mistake much in this way.
Yet I can feel tired of my previous errors,
Yet reflection of my previous errors challenge with me.
I have to make mistake because I want to learn.
I never feel shy of my mistake but I feel worry ………
Worry because there weren’t my mistakes and their reflections hurt others
I feel sad for the suffers that I have committed toward them,
I feel debility ….. Debility for compensating this suffers.
How can I compensate difficult and torturing moments that I imposed to them?
This is only the load of this torture that I always have on my shoulder and how heavy it is.

Saturday, April 02, 2005

بایستی بود . همیشه باستی بود .
این چیزی که همه میخواهند اما واقعیت چیز دیگریست وتو در حال حرکت هستی. حرکتی پیوسته و رفتن جزئی از توست .همیشه سعی بر آن داشته ام که بودنم کامل باشد حتی اگر برای زمانی کوتاه است .
زمانی که هستی و بی پروا بودنت را به حضور دیگران می آوری گوئی فصلی از بودنی جاویدان باز کرده ای .
اما جهان در گذار است و فصلها نیز از پی هم میگذرند و بایستی رفت .
همه ما بایستی پذیرای گذر فصلها باشیم
همه ما بایستی ایمان بیاوریم که در این جهان تنهائیم و تنها یک نفر همیشه جاویدان بودنش را نثارمان کرده است .
**********************************
It is obligation to be alive,
It is always obligation to be alive,
It is something that every one wants it,
But reality is another thing,
And you are moving,
Continued movement and this moving is one part of you.
I always try to have complete existence even for the short time,
When you are alive and you show you existence courageously to others,
It is such as permanent existence.
But life is flying and world changes,
Seasons also pass constantly,
It is obliged for you to go,
All of us should be accepted passing seasons,
All of us should be believe that we are alone in this big universe and just one person always sacrifices its permanent existence to us.