Wednesday, December 09, 2015

نه مرغیم که بر بام نشینیم

نه مرغیم که بر بام نشینیم
نه موجیم که آرام بگیریم
چوو انسان بر این دایره خاک
.بگردیم و ببینیم و بجوشیم از این عشق، از این شور و بر این یار ببالیم

Thursday, September 24, 2015

عیدت مبارک مادر



باز دوباره روز‌های عید قربان رسید و بساط بیل دست گرفتن و درخت کاری رونق گرفته و یتیم نوازی و نگاه هایی که بایستی متوجه فقر و فلاکت مردم سرزمینی باشه که حقش فقر نیست، اما همیشه سوالی‌ که من رو درگیر میکرده این بوده که آیا همه اون فقر ناشی‌ از قربانی کردن گوسفندی است و هزینه حج ؟احترام به باور‌ها و اندیشه‌های دیگران از مهمترین اصولی است در این سال‌های سفر اندکی‌ تمرین کردم که بیاموزم.
به یاد دارم روز‌های کودکی رو که مشتاق و سرشار از خوشی‌ و سرمستی که باز عید قربان است و بهانه ائ‌ که همه فامیل دور هم جمع بشیم و بسته‌های گوشتی که توی محل پخش میشد.
فارغ از به نقد کشیدن آداب حج، همیشه دردی بوده درونم که آن کودکان فقیری که از اونها یاد می‌شه گویا ماه‌ها به انتظار اند که روز عید قربانی باشه و شاید بسته ائ‌ گوشت و هنوز هم فراوان هستند اونهایی که قربانی میکنند و چشم‌های به انتظار نشست ائ‌ رو شاد.
فراوون دیدم مردمی رو که اندک شانس اونها همین قربانی است و این روز ها، توی پاکستان، هند، ایران ....
سالها همیشه خانواده‌ام و مادرم رو به ملامت میکشیدم که چرا بایستی به سفری بره زمانی‌ که می‌بایست به درون خانه رسید اهمیش باور‌های اون رو به نقد می‌گرفتم.
۲-۳ هفته پیش به مادرم زنگ زدم و زمانی‌ که مشغول زیارت بود توی کربلا، آنقدر در صدایش شور بود و شادی و عشق، آنقدر درونش آرامش داشت که مثل سیلی‌ محکمی بود به صورتم. همه اون شوری رو که همه این روز‌های سفر و تنهائی‌ و طبیعت تجربه می‌کنم رو در صدایش دیدم و شرمسار از همه اون ملامت‌ها بودم.
و چه معصومانه از من پرسید، مادر چیزی لازم نداری از اینجا؟  من؟ از عراق؟ من توی نروژ در حال سفر بودم و سرشار از اون همه زیبایی‌ و امکانات! من رو چه به عراق؟ چه می‌توانست سوغاتی باشه برای من از عراق؟ تنها پاسخ من این بود که برایم دعا کن...توی همه این لحظات شاد و آرومت.
از تو عذر می‌خوام مادر که همه اون سالها تو رو نکوهش کردم به حج رفتنت رو و به زیارت رفتنت رو.
شاید اندکی‌ بالغ شده‌ام امروز که می‌پذیرم آنچه که تو رو شاد میکنه و تو از اون آرومی‌ و از اون به احترام یاد می‌کنم.
اگه ایران بودم و در کنارت، حتما برایت قربانی می‌کردم به همت دست‌های گرم تو چشمهای منتظری رو شاد، که من برای درخت کاشتن وقت زیاد دارم....
اما آن چیزی که من رو بیشتر به رنج میکشونه، هدف قرار دادن تنها بخشی از جامعه است که به باوری ( یا حتا به تظاهری !!) به زیارت میروند. " عیب رندان مکن‌ای زاهد پاکیزه سرشت،،،،، که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت "
و همه این دوستانی که به قلم نکوهش مشغولند، زمانی‌ که تصویر دوستانشان در سواحل آنتالیا و امارات و خیابان‌های پاتایا رو در صفحات اجتماعی می‌بینند، عشق و فدا و عزیز اند.
بگذریم که " من اگر نیکم و گر بد تو برو خود رااا باش،،،،،هر کسی‌ آن درود عاقبت کار که کاشت"


عیدت مبارک مادر


محمد
عید قربان سال هزار و سیصد و نود و چهار