Tuesday, November 27, 2018

تو را ای آرش پای در بند

تو را ای آرش پای در بند، رها میخواهمت چونان بانگ فریاد مردان سلحشورت میان دشت‌های بی پایان ایرانت.
تو را ای پای در بند، رها میخواهمت چون بادی کو بهر سو میکشد گیسوی آن دخت زیبایت که همگام است مردانت را در این مه، در این غربت، در این‌تاریکی روزهایت.
 تو را آرش دگر باره کمانی خواهمت بر پشت و‌تیرانی که ما را باز بنماید گوشه های سرزمینت را. به هم مشرق جنوب و مغربش تیری بر اندازی و ما را رهنمون‌سازی که ایران‌است اینجا و هم مهد دلیران است و شیران است اینجا.
 که‌ما را باز بنمایی که باید‌ آرشی باشد هر آن مردش و تیری افکند بر پشت هر  اهریمنی کو‌ خواهدت بندی به هر پایت.
تو را آرش بازگوییم که ما هم آرشی هستیم در این‌دوران که ما را نیست کمانی و تیرانی ولی اما هست پیمانی از دل و جانی با کهن بومت، با‌دشتهایت، با همه گوران و یوزانت، با ایرانت که او را وا کنیم آن بندی که بر پایش، که بر پایت بسته دوران ها.
محمد تاجران - آذر ۹۷

#محمد_تاجران #آرش #دماوند #ایران #سرزمین #سرزمین_من #Iran #damavand

Sunday, November 25, 2018

جستجوی زنانگی




آرام‌به تماشای آتش افروزیشان نشسته بودند و او در پی یافتن زنانگی خویش بود. در میان کور سو نوری که خود تابانده بود به دنیای تاریک پیرامونش. او را سهمی نبود از گرمای آتش نه از نورش که حریمی سخت تنیده بودند بر هر آن‌نور و گرمایی و او‌ خود میبایست می آفرید نور و رنگ و روشنایی را بر مسیر زندگی خویش. اینچنین بود که آغاز به شکفتن کرد و رویش

محمد تاجران 
آذر ماه نود و هفت