زایش، حکایت دردناک آفرینش است. حکایت آفرینه ای که حضورش در پی رنجی
است و اندوهی.
هر آن مادری خود میداند که آفرینشی است در پی درد هولناک زایش! از
آنست که مشتاقانه آن درد را میپذیرد.
چه سخت است آنگاه که نمیدانی چه آفرینشی در انتظارت است، نمیدادی در پی
خلق چه هستی و نظام آفرینش چه بر سر راهت نهاده و تنها درد، آن حقیقت ملموس را با
همه وجودت تجربه میکنی.
آنگاه که خدا مریم را فرمود که بر بیابان شو و بر درختی خشک روزی اش
نهاده بود، خود میدانست که آفرینه اش کیست و اما مریم؟ آنچه سالهاست مجذوب آن بوده
ام آن همه اعتماد بر نجوا و ندای درونی اش بوده تا بدانجا که حتی درد و رنج زایش
را با کسی به اشتراک نگذاشت و تنهایی را برگزید . بر درختی خشک اما استوار پشت
نهاد و صبورانه به انتظار نشست آفرینشی که خدایش محتوم کرده بود.
محمد تاجران
تیر ماه ۹۷