همه این روزها را سپری میکنم در گذاری از رنج و اندوه.
اندوه و رنج حاصل از ناتوانی خود برای بیان آنچه که آن را جاریم و ناتوانی اطرافیانم در برابر فهم آن چه مرا جاری و روان نگاه داشته است.
سالها در پی آن بوده ام که بشناسم و همه آنچه اندوخته ام اندک شناختی است از جریان هائی که مرا به حرکت یا به سکون و میدارد.همه تلاشم آن بوده است که بدانم چگونه و کی حرکت کنم و چرا و چه زمان ساکن گردم.
دانستن چرائی این دو مرا به شناخت محیط ام و آنچه بایستی انجام دهم و باشم ، همیشه رهنمون بوده است و اینک در سکونی بس طولانی باز به دنبال بودنی ام آنچنان که بایسته بودنم.
همه اینها اما برایم قابل درک است و حتا رنج ناشی از آدم درک توسط دیگران نیز برایم ساخت و ناگوار نیست که باور دارم به آنچه هستم و آن جریانی که در آن غوطه ورم. این را به خوبی متصور ام که پایانی جز روشنائی و نور بر این راه گزیده نیست. و اما صبر که که حاصل از پس گذراندن رنجهائی است فراوان در طول زندگی، و من صبورم. صبورم به طی کردن این روزها و همه دشواری آن که ایمان دارم به راهی که برگزیده ام و امید به لطف خدائی که همیشه همراهم بوده است اما....
در این میان افراد بسیاری هستند که نقش و تاثیری در جریان این حرکت و سکون ندارند و تنها نظاره گرانی اند و مرا نیز بر آنان التفاتی نیست که ره پوی راه خویشم و هدفی بس دشوار و بزرگ به پیش رو، پس زمانی نیست ایستادن و نگریستن چشمان مضطرب و پریشانشان را که خود آن ایستادن و نگریستن تنها ترس و تردید بهمراه خواهد داشت که آنچه من بدان نیاز دارم امید است و توانی زیاد که ادامه دهم راهی که سالهاست در حال پیمودنم. راهی بس طولانی به پیش روست و زمان اندک و بس نا مطمئن.
اما چه میشود کرد با آنهائی که متأثر از این حرکت و سکون اند؟ آنهائی که این جریان و این راه بر آنها اثر دارد...با آنها چه کنم؟
نه کلامی است که بیان کنم آنچه را جاریم که هیچ دلیلی برای توجیه آن ندارم و تنها زمان قادر خواهد بود که بنماید آنچه را که در پس این پرده نهان داشته است.
گذار این زمان را صبورم اما هنوز آنقدر قوی و محکم نیستم که تاب نگاه های پر پرسش آنهائی را که حرکت و سکونم با آنان اثر میگذرد را داشته باشم.
آموخته ام که صبور باشم و نظاره گر......بایستی صبورانه منتظر رسیدن میوه این درخت باشم و آن رسیدن را تنها زمان قادر و بس.....پس هنوز صبورم.
۱۰ دی ماه ۸۹
No comments:
Post a Comment