امشب شب سال تحویل است . شب اول سال . نمیدانم سال تحویل شده یا نه ؟ چون ساعت همراهم نیست ,البته مهم هم نیست ,چه فرقی میکند !پس و پیش زمان چه اهمیتی دارد ؟چند دقیقه زودتر یا دیرتر,بالاخره سالهاست که سال تحویل شده و امسال هم خواهد شد .مهم تحویل سال نیست که مهم همان یا محول الحول و الاحوال است که صد افسوس که لااقل من از آن بی نصیبم
باز هم یکسال دیگر گذشت و ما هنوز از گذر زمان غافلیم .همه عید و سال جدیدمان در آجیل و کمی شیرینی و اسکناس نو عیدی و لباس نو است و مهمانی های سلسله واری که سالی یکبار و از روی تعهد به گقته دیگران است و نه از تعهد به درون که صد البته از هیچ بهتر است و در جای خود بسی ارزشمند .اما آیا براستی آنقدر که در این میهمانی ها به کیفیت آجیل توجه میکنیم به کیفیت درونمان هم توجهی داریم ؟چه حاصلی از آن مهمانی ها بر میگیریم و چه اندازه به درون هم نفوذ میکنیم ؟ چه اندازه از درون هم آگاه میشویم ؟ آری براستی چه اهمیتی دارد که الان سال تحویل شده باشد یا نه برای منی که تنها در کنار آتش نشسته ام و به هیچ می اندیشم. 10 متر آنطرف تر برکه آبی است که گهگاه موجهای متوالی حاصل از پرتاب سنگی بدرون آن مرا به وجد می آورد و همراه با آن موجها انبساط درونم را کاملا حس میکنم , صدای دلنشین جریان آبی که همچون جریان زمان مدام است و آرام .گهگاه صدای وزغها و زوزه شغال هایی که آن طرف تر و در باغهای پشت برکه اند گاهی به صدای یکنواخت آب اضافه میشوند .آسمان هم گاهی ابری است و گاهی صاف ,اما الان ستاره ها میدرخشند و باز صدای وزغها
نمیدانم هنوز زمستان است یا دیگر بهار شده ,براستی چه فرقی میکند برای چون منی که تمام دغدغه ام انتظار طلوع ماه است و بازی با عکس آن در آب . سنگی بدرون برکه می اندازم ......قلپ و دایره هایی پی در پی و بازی نور در آب
دوستی میگفت , بدترین روزهای زندگیش را سپری میکند . همیشه مادرم میگفت که لحظه تحویل سال هر چه از خدا بخوای بهت میده . خدایا من از تو برای آن دوست آرامش میخواهم و برای دوستی دیگر صبر . نمیدانم که لحظات سال تحویل است یا نه که من دارم از خدا چیزی میخوام ! اصلا مگه فرقی میکند , که خدا همیشه آگاه است و شنوا
به که چه لذتی دارد چای داغ کنار این آتش و سکوت و تنهایی , البته به شرطی که چوبها خوب بسوزند که دود پدر چشمهامو در آورد .آن طرف تر سر درختان سپیدار که تنه شان در تاریکی ناپیداست در روشنی آسمان پدیدارند , وه که همیشه وهم سپیدارها در شب مرا مبهوت خود ساخته اند و اکنون هم .
باز هم یکسال دیگر گذشت و ما هنوز از گذر زمان غافلیم .همه عید و سال جدیدمان در آجیل و کمی شیرینی و اسکناس نو عیدی و لباس نو است و مهمانی های سلسله واری که سالی یکبار و از روی تعهد به گقته دیگران است و نه از تعهد به درون که صد البته از هیچ بهتر است و در جای خود بسی ارزشمند .اما آیا براستی آنقدر که در این میهمانی ها به کیفیت آجیل توجه میکنیم به کیفیت درونمان هم توجهی داریم ؟چه حاصلی از آن مهمانی ها بر میگیریم و چه اندازه به درون هم نفوذ میکنیم ؟ چه اندازه از درون هم آگاه میشویم ؟ آری براستی چه اهمیتی دارد که الان سال تحویل شده باشد یا نه برای منی که تنها در کنار آتش نشسته ام و به هیچ می اندیشم. 10 متر آنطرف تر برکه آبی است که گهگاه موجهای متوالی حاصل از پرتاب سنگی بدرون آن مرا به وجد می آورد و همراه با آن موجها انبساط درونم را کاملا حس میکنم , صدای دلنشین جریان آبی که همچون جریان زمان مدام است و آرام .گهگاه صدای وزغها و زوزه شغال هایی که آن طرف تر و در باغهای پشت برکه اند گاهی به صدای یکنواخت آب اضافه میشوند .آسمان هم گاهی ابری است و گاهی صاف ,اما الان ستاره ها میدرخشند و باز صدای وزغها
نمیدانم هنوز زمستان است یا دیگر بهار شده ,براستی چه فرقی میکند برای چون منی که تمام دغدغه ام انتظار طلوع ماه است و بازی با عکس آن در آب . سنگی بدرون برکه می اندازم ......قلپ و دایره هایی پی در پی و بازی نور در آب
دوستی میگفت , بدترین روزهای زندگیش را سپری میکند . همیشه مادرم میگفت که لحظه تحویل سال هر چه از خدا بخوای بهت میده . خدایا من از تو برای آن دوست آرامش میخواهم و برای دوستی دیگر صبر . نمیدانم که لحظات سال تحویل است یا نه که من دارم از خدا چیزی میخوام ! اصلا مگه فرقی میکند , که خدا همیشه آگاه است و شنوا
به که چه لذتی دارد چای داغ کنار این آتش و سکوت و تنهایی , البته به شرطی که چوبها خوب بسوزند که دود پدر چشمهامو در آورد .آن طرف تر سر درختان سپیدار که تنه شان در تاریکی ناپیداست در روشنی آسمان پدیدارند , وه که همیشه وهم سپیدارها در شب مرا مبهوت خود ساخته اند و اکنون هم .
با این که هیچ فرقی نمیکه سال تحویل شده باشد یا نه میرم سراغ حافظ
فاتحه چو آمدی بر سر خسته بخوان لب بگشا که میدهد لعل لبت بمرده جان
خدایا به همه ما نعمت آگاهی و شناخت عطا کن و امسال رو واسه همه سالی پر از آرامش و سرشاری قرار بده . اگر که فرقی نمیکرد سال تحویل شده باشه یا نه این همه آدم منتظرش نمیشدن تا توی اون لحظه بگن یا مقلب القلوب و الابصار ......پس حتما فرق میکنه که اگه فرقی نداشت این شب سرد , تنها اینجا خلوت نمیکردم
سالی گرم داشته باشین و لحظه هاتون همه مملو از شادی باشه و سرشار باشین از زندگی
فاتحه چو آمدی بر سر خسته بخوان لب بگشا که میدهد لعل لبت بمرده جان
خدایا به همه ما نعمت آگاهی و شناخت عطا کن و امسال رو واسه همه سالی پر از آرامش و سرشاری قرار بده . اگر که فرقی نمیکرد سال تحویل شده باشه یا نه این همه آدم منتظرش نمیشدن تا توی اون لحظه بگن یا مقلب القلوب و الابصار ......پس حتما فرق میکنه که اگه فرقی نداشت این شب سرد , تنها اینجا خلوت نمیکردم
سالی گرم داشته باشین و لحظه هاتون همه مملو از شادی باشه و سرشار باشین از زندگی
نوروز یکهزار و سیصد و هشتاد و پنج خورشیدی
No comments:
Post a Comment