Friday, April 07, 2006

هر بار که قصد نوشتن کردم تنها چیزی که ذهن جستجوگرم را به خود مشغول کرده تنهاییم بوده و این تنهایی روز به روز مرا به خود نزدیک تر میسازد .نه تنها آزارم نمیدهد که ازآن سرخوشم ,هر چه خود را تنها تر می یابم , خود را تواناتر می بینم . در گذشته گهگاه مرور مشکلات پشت سر مرا می آزرد و مشکلات پیش رو بر رنجم می افزودو امروز آنقدر سخت گشته ام که بسان فولادی گداخته و چکش خورده سرسخت و محکمم .خدایا تو را سپاس از تمام رنجهایی که به من هدیه نمودی , خدایا تو را شکر از تمام آنهایی که از من دریغ نمودی . روزگاری وقتی در خیابان دست کودکی را در دستان گرم پدرش میدیدم حسرت دوران کودکی و فقدان پدر مرا می آزرد و امروز......خدایا تو را سپاس که به من آموختی تنها تکیه گاهم توئی .حوادث بسیار گذشته تنها مرا مصمم تر و صبور تر ساخته و هیچ رنجی بر آنان نیست . گاهی این تنهایی مرا می آزرد و امروز بزرگترین نعمت خدا را تجربه میکنم که آن بی نیازی است .و اما صبر, که تنها تحمل لحظات گذراست و در گذار بودنش را با تمام وجود حس کرده ام . آری زمان در گذار است و این گذار را نیز صبور خواهم بود

2 comments:

Anonymous said...

سلام محمد جان
خیلی زیبا بود ممنون از تمام راهنماییهایت ممنون

Anonymous said...

سلام خیلی به حسی که من دارم نزدیکید یا من خیلی به حس شما نزدیک امیدوارم سفرتون یه سلامت باشه من مایلم به شما کمک کنم البته از نظر مالی کمک من وقف برنامه ایی دیگیه هست که به اون معتقدم اما اگه هر کمک دیگه ایی از دستم بر بیاد می تونید روی من حساب کنید
امیدوارم روزی برسه که کنار صلح ، احترام ،آزادی، ارزش آدمها رو بفهمیم