Saturday, February 09, 2019

تاجر آن ور آب (یادگاری از عباث به گاه دلتنگی )



سلام ممد گل !  خوبي پسر؟
 اين روز ها و سالهايي كه تو در سفري ما در حضر تلخ گيريم كه نپرس   لابد از ما بهتر از اوضاع خبر داري  و خوب اين روزگاريست كه ما داريم و تو نداري     چيز هايي هم داريم كه تو نداري    !!!  بگذار وارد معركه نشوم و بزنم به يك كسخلي ناب كه  گفته اند خوشا ديوانگي !!! سال ها بعد اگر ديدي يكي ژوليده داره تو كوهها و بيابون ها برا خودش اواز مي خو نه و به آسمون تف ميكنه   بدون اون  عباثه !  هموني كه  يك روز دلش به پهناي اسموني بود كه فكر ميكرد خدئايي آفريده كه لابد كسخل نيست ! قديم  خيال مي كردم هيچ چيز بهتر از خنده  اين مردم نيست  دلتنگ خنده هاي مردمم هنوز اما اين مردم به جاي دلخند  پوزخند ميزننند  به هم فحش مي دهند و مي گذرند   .....   پس به ناچار خفه ميشوم و مي گذرم   ....مدت هاست خفه شده ام  مي داني   حتيب نوشتن هم براي اين مردم دلشادم نمي كند 
  اين حرف ها را هم به كسي نمي گويم  شايد الان تو اگر بودي هم نمي گفتم اما  از دور گاه ادم حد اقل مي تواند براي سنگ صبوري در كهكشان هاي دور  بنالد!
 و خودت خوب مي داني كه هرگز نناليده ام  من !   اين  را هم حتم دارم كه ناشنيده مي گيري   فراموش مي كني و   ركاب ميزني و مي روي !!

 براي پييدا كردن فيلم ها و مطالب به فرخنده سفارش مي كنم  اين روز ها او هم گرفتار است    اخر سال و تكاندن خانه اي به آن بزرگي !!!  كلي وقت مي برد !
 راستي كسي كه قرار بود با من براي عكس هاي وب سايتت تماس بگيرد  هنوز هيچ خبري ازش نيست  من فايلش را در كامپيوترم اماده كرده ام زنگ بزند  دادم دستش !!

مواظب خودت باش  براي سربالايي ها و سرازيري هايي كه مي روي دلتنگ  دلتنگ براي بالي براي مالي براي  همه آنچه كو تو مي بيني  براي   سفر با كشتي به نيوزلند دور و دوست داشتني     براي همه چيز هاي دور و دير دلتنگم و ..... خفه ميشوم و مي نشينم پشت اين پنجره كه شايد باز تو برايم بنويسي    پاهاي قوي ات را ستايش مي كنم و رويت را مي بوسم مشفقانه و  دوستانه   
 با دوستي
 عباث = عبث


No comments: