گاهی کلامی هست و حضوری اما قلمی نیست و گاهی قلم هست و دلی نیست که سخن گوید....بیکران آنجا آغاز میگردد که هم دل هست و هم قلم. ************ There are times when I have words but no pen to write them down, there are times when I have a pen but no words coming from my heart.... Bikaran begin when I have words and pen
Sunday, September 12, 2004
bikarane abi
photo : mohamad tajeran
لحظاتي بر حضور سرد جهان در پوشي سبز نهاده ام و در كنار آبي دريا به بيكرانه هاي هستي سفر ميكنم . امواج بر سنگها فرياد سفري طولاني سر داده و بودنشان بر پيكره سنگ ضربه اي و صدائي در پي آن . فريادي و خواهشي در پي آن . امواج همچنان بي تابند كه بي تابيشان ميراث هزاران ساله ايست از آب و باد و سنگ چه صبورانه ايستاده است و سنگيني ضربات را هنوز تحمل ميكند . روز به روز كوچكتر مي گردد و فرسايش حاصل از موج او را هنوز از جا نكنده است . گوش مي گيرم و از او ناله اي نميشنوم . زمزمه ايست . نجوائي است در اين ميان به دقت گوش ميگيرم از سنگ است نجوائي با موج است چونان نجواي گرم هم آغوشي در بن گوشي . آري سنگ آغوش امن موج است و دريا اينجاست كه آرام ميگيرد . باز هم خورشيد در انتهاي هستي خويش طبقات بلند ساختمانها را نشانه گرفته است . تلاطم دريا صداي آب بر سنگ هيجاني در من بوجود مي آورد و باز مرا به جريان وا ميدارد
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment