Sunday, September 26, 2004

باز همان جاده
باز همان روستا
باز هم از کنار همان روستا گذر کردم . چراغهای ایوانهای رو به جاده شان همچنان پر فروغ است
اما هوا سرد است . سرد پائیزی
بادسرد پائیز سفره آنان را به درون رانده است اما چراغها همچنان می فروغند
شبی مهتابی است و از پنجره کوچک چوبی شان ماه به درون است و روشنگر سفره شان
بر سر سفرشان همان حضور و گرمی و شور است و ماه بر سر آنان
دیوارهائی از خشت و کاه و ستونهائی از چوب . سقفی از چوب درختی شاید از سالیان دور
آن بار متوجه ستونهای بر افراشته از چوبی که سخت در ایوان ایستاده اند نشده بودم
نمی دانم چه دارد این چوب و خشت که مرا همیشه ستایشگر خود ساخته است
حصاری پر مهر و پر گذشته از خاک و کاه و چوب همچون حفاظی بر گرمی سفره شان است و باد سرد پائیزی را به آن راهی نیست
باد پائيز سرداست و شب کوهستان سلطه گاه باد

No comments: