جریان زندگیم در پس پرده ای نهان است .
پیر مرد نجوا کنان مرا به خود می خواند صدایش گنگ است اما نگاهش بسیار محکم است .
نگاهی پر جریان بر امتداد راهی که در پیش گرفته ام . نگاهش مملو از آهنگ است و موسیقی ای که در آن نهفته است مرا سخت بی خود کرده است .اما نمی توانم فهمید . نمی توانم معنای آهنگش را بفهمم .
تنها نگاه اوست که مرا راهنماست . سالهاست با من است اما من زمان کمی است که او را می شناسم .
به شدت به او اعتماد دارم و باورش دارم .
*********************************************
The current of my life is behind of a secret.
The old man summons me to himself in whispers.
His voice is obscure, but his look is really firm.
His look over the way I want to go is really lively.
His look is melodious and its hidden music has thrown me into ecstasy.
But I can’t understand, I can’t get the meaning of its music.
Just his look can guide me.
He has been with me for ages, but it is a short time that I know him.
I trust him much and I believe in him.
No comments:
Post a Comment