سلام دوستان عزیزم چه بهانه ای بهتر از تبریک بهار و نوروز که یادی از دوستی کنم ، دوستانی به طراوت بهار و به سرشاری زندگی. کوتاه میکنم که قصه من قصه تنها نو شدن روز نیست و آمدن بهار به درختی نزدیکی خانه مان و سرمستی چکاوک و قمری و تبریک سال و روز نو و عیدی و آجیل و بازدید آنهائی که همه سال انگار در پشت دری و پرده ای نهان بوده اند .امسال گویا بهار برای من خواندن جاده است مرا به سوی خود که باز جاری شدم و رهسپار جاده در جستجوی یافتن اندکی دیگر از وجود خودم و سرشار گشتن از مهر دوستی چون شمائی.به لطف خدا باز راهی سفرم، اینبار ازمسیری دیگر ...اما به راستی چه تفاوت میکند مسیر با مسیر که مهم دستان گرم و دل سرشار از عشق دوستانی چون شماست که به لطف خدا آن را همه جا میتوان یافت که هنوز بسیارند انسانهائی که دلشان دریاست و نگاهشان مملو از شور و مهربانی...و چه امیدی است بزرگ درونم بر دیدار این چنین انسانهائی در طول راه و سفر.مرا ببخشید که تصمیم سفر خیلی سریع بود و فرصت اندک برای بستن بار سفر...این آشفتگی زمان من رو از دیداری دیگر و حتا از شنیدن صدایدتان برای باری دیگر محروم کرد ولی باز امیدی هست به دیداری، روزی، جائی در این سرزمین زیبا. همچنین بایستی باز هم عذر بخوام ازتون که توی این مدت طولانی سکون آنچنان نبودم که دوستی چون شمائی رو شایسته بودن بود. ...شیدا بودم و غوطه ور در اندیشه سفرو حرکت.به امید خدا امروز اول فروردین ۱۳۹۰ از تبریز سفرم رو شروع میکنم به سمت ارمنستان و بعدش.....خدا میداند. هر آنچه فکر میکنم نمیتونم واستون آرزوئی داشته باشم که خدا رو به شما مهربونتر از هر کسی میبینم و حتا تصور من هم راهی ندارد به آنچه که شما لایق بودن آنید و خدا بخشنده دادن آن به شما ...تنها آرزو دارم براتون دلی شاد و آگاه و آرامشی درونتون و به دستان گرم و مهربونش میسپارمتون. دوستتون دارم و دل تنگتون میشم. یک دوست .....محمد
No comments:
Post a Comment